سلام استاد دهقان کمال تشکر دارم از پاسخه کاملتون
بنده دختر خانمی هستم که برادرم رو از دست دادم و با زبان مادر شوهرم مشکل دارم توضیحات بیشتری خواسته بودید شوهرم از کسی دفاع نمیکنه و ایشون بین همسر و مادرشون تعادل را رعایت میکنه میگن نمیتونم از کسی دفاع کنم خودت مشکلت رو با احترام حل کن و در برابر هر کلام ازم معذرت خواهی میکنه من از نظر رفت وآمد خیلی رعایت منیکنم شاید دو هفته ای یکبار و بسیار احترام براشون قائل هستم و استاد منظورتون رو متوجه نشدم دقیقا یعنی چی که فقط نقش عروس رو ایفا کنم بسیار سرد و بی روح هستن تمایلی به دیدنشون ندارم فضای خونشون برام سنگینه حوصلم سر میره شوهرم فرزند آخر خانواده است و نمیتونه به کسی اعتراض کنه یا به خاطر من حرفی بزنه و چنین انتظاری هم ازش ندارم بلاخره خانوادشن البته شوهرم از نظر رفتاری بسیار با خانوادش فرق داره این رو خودشون هم میگن در هر حال درکشون برای من سخته خیلی اعتماد به نفس کاذب دارن و متواضع نیستن و به سختی من رو بدست آوردن چهار سال انتظار کشید تا من جواب بله رو دادم نمیدونم به خاطر شرایط بده خودمه که احساس پشیمانی سراغم اومده اما چاره ای ندارم جز سازش خیلی خسته ام نمیدونم چطور توصیف کنم همیشه دلشوره دارم بعضی وقتا دوست ندارم شوهرم رو نشون کسی بدم از نظر ظاهری زیاد به خودش نمیرسه چطور بهش بگم به ظاهرش برسه که ناراحت نشه استاد من راه برگشت ندارم راهنماییم کنید زندگیمو بسازم