جمعه ۲۱ اردیبهشت ۹۷ ۲۰:۴۷ ۲,۲۹۳ بازديد
به من شک دارد!
باسلام و وقت بخیر.بنده دختری 28 ساله و فوق لیسانس مهندسی- از دانشگاه سراسری دارم و چندین سال مشغول به کار هستم. در تمام دوران دانشگاهی به فواصل مختلف چند روابط دوستی نزدیک و در یک مورد رابطه عاطفی داشتم. به طوری که بعد از آن،افسرده شدم و هیچ تمایلی برای برقراری رابطه و حتی جواب دادن به خواستگار ها نداشتم. من موقعیت مناسبی از نظر وضعیت ظاهری،مالی و خانوادگی دارم و تعداد زیادی خواستگار همیشه وجود داشت.تا اینکه با آقایی به صورت تصادفی از طریق اینترنت آشنا شدم ایشان در شهر دیگری زندگی میکنند و 29 ساله لیسانس از دانشگاه غیر انتفاعی و اخیرا سربازیش تمام شده و الان بیکار هست. ابتدا این رابطه را جدی نگرفتم در عین حال با درخواست من هم رو دیدیم و چند روز بعد از من خواست جدی به ازدواج فکر کنم. اول مخالفت کردم ولی وقتی دیدم پسر سالم و خوش اخلاقی هست و از نظر فکری و روحی با هم نزدیک هستیم و بسیار مصمم و جدیست من هم جدی به این موضوع فکر کردم و الان نزدیک یک سال هست با هم در ارتباط نزدیک ولی به صورت دورادور هستیم!هر سه چهار ماهی یک بار(به صورت سفر چند روزه)همدیگر را میبینیم اما هر روز حداقل دو ساعت صحبت و در مورد تمام مسائل با هم مشورت می کنیم!مسئله ای که اخیرا باعث اذیت و آزار هر دو نفرمان شده شک کردنش به من هست!من با شروع این رابطه از تمام روابط قبلی واقعا پشیمانم و همه ی آنها،حتی عادی ترین نوعش را کاملا تمام کردم و تمام وقت و انرژیم را در اختیارش گذاشتم.او اصرار دارد از گذشته ام بداند و من اصلا حاضر نیستم بگویم در حالی که خودش می گوید روابط نزدیکی با هیچ دختری نداشته و تنها دو سه مورد دوستی عادی بوده و عقیده دارد که روابط نزدیک فقط برای ازدواج است. خودم حس می کنم که با من کاملا صادق است ولی من در این مورد نمی توانم صادق باشم. او روز به روز بیشتر به من شک می کند به قدری که هر حرف عادی و روزمره که می زنم به نظرش دروغ می گویم! من هر جور خواسته پیش رفتم حتی رمز فیس بوک و بانک من را برای چک کردن دارد! اخیرا به قدری اذیت شدم که به فکر جدایی افتادم!مدتی است دلسرد شدم چون به من کاملا بی اعتماد است. اما اصرار می کند که نباید جدا شویم و خودش را اصلاح می کند حتی در این مورد گریه می کند اما تا به حال چند بار قول داده که دیگر اینقدر حساس و مشکوک نباشد ولی هر بار این اتفاق شدیدتر از قبل می افتاد!هر دفعه با هم در این مورد مفصل حرف می زنیم و من پیشنهاد میدهم به مشاوره برود ولی به هیج وجه این کار را نمی کند و می گوید،من هم حق ندارم بروم! این بی اعتمادی و از طرفی نداشتن موقعیت ازدواج در حال حاضر از نظر کار و شرایط خاص خانوادش، (هر چند خودش می گوید هر جور شده کار پیدا می کند و فوق لیسانش هم می گیرد و من هم تا آن زمان باید صبر کنم!)و از طرف دیگر فکر می کنم این ازدواج با این شرایط از نظر عقلی و منطقی احتمالا ازدواج درستی نخواهد بود باعث شده به جدایی فکر کنم ولی از نظر احساسی و قلبی وقتی فکر می کنم که هر وقت هم را مبینیم، کنار هم کاملا شاد و آرامیم و از همه وجودمان برای هم مایه می گذاریم، و اینکه من به راحتی و بی رودربایستی می توانم در مورد همه مسائل با او صحبت کنم و او شنونده بسیار خوب و صبوری برای من هست من را برای جدایی دو دل کرده است. مسئله ازدواج و در نظر گرفتن تمام جوانب عقلی و احساس برای من بسیار مهم هست ممنون میشوم مرا برای گرفتن تصمیم مناسب،راهنمایی بفرمایید
دوست عزیز نیاز به نوشتن این همه مورد نبود چون چنین ازدواجی براساس معیارهای لازم مردوده
شما فاصله زیادی از هم دارید و هیچوقت نمیتونید شناختی که لازمه زندگی مشترک هست رو بدست بیارید
دوم ایشون به شما شک داره و همین شک در آینده برای شما تبدیل به اسارت و تنگی و در نهایت تنش خواهد شد
متاسفانه و متاسفانه شما چنان خودتون گیج و سردرگم چنین روابطی کردید که نمیدونید به چه راهی قدم گذاشتید
واقعا" معیار شما در زندگی و ازدواج چیه ؟ شما چقدر به خودتون مطمئن هستید که چنین روابط مجازی میتونه شمارو خوشبخت کنه ؟
به هر حال این خود شما هستید که بخوایت به اینچنین روابطی ادامه بدید و یا اینکه تکلیفتون رو با چنین ارتباطی مشخص کنید
و ایکاش بتونید درست و منطقی فکر کنید و تصمیم بگیرید
- ۶ ۵
- ۰ نظر