پنجشنبه ۱۲ تیر ۰۴

داستانک: دزد...

مشاوره خانواده

داستانک: دزد...

۲,۲۸۲ بازديد

داستانک: دزد...

وقتی که اسکندر مشغول فتوحاتش بود، سربازانش یک راهزن را دستگیر کردند. راهزن را نزد اسکندر آوردند.

اسکندر از راهزن پرسید: چگونه می‌توانی به این کار مشغول باشی؟

راهزن جواب داد: کار من چندان تفاوتی با کار شما ندارد، اما چون من با یک قایق کوچک و به تنهایی این کار را می‌کنم مرا راهزن دریایی خطاب می‌کنند ،
ولی شما چون ناوگان دریایی نیرومند و ارتش و سپاهی قدرتمند دارید، شما را امپراتور می‌نامند.

هرکسی اگر مال ناچیزی بدزدد و گرفتار شود مثل من، مجازات می‌شود، رسوای شهر می‌گردد و مردم او را دزد و حرامی می‌نامند.

اما اگر همان دزد، به جای مالی ناچیز، همه‌ی دارایی‌های مردم شهر را بدزدد و همه شهروندان جامعه را اسیر و برده‌ی خود سازد ،
از دست همان مردم القاب و عناوین افتخارآمیز دریافت خواهد کرد و در نظر همگان محترم و با اقتدار شناخته خواهد ‌شد و همگان او را نه به چشم یک دزدِ خونریز سفاک که با تاخت و تاز و زیاده‌خواهی ویرانی به بار آورد می‌بینند،
بلکه او را چونان امپراتوری جهان‌گشای عادل، یک رهبر قدرتمند صاحب نام و پادشاهی که نماینده‌ی خداست، ستایش خواهند کرد.


این داستان کوتاه اقتباسی از یک سری مطالعات است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.