مطالعات دانشگاه دوک یکی از نخستین است که ارتباطات ویژه ای در ساختار مغز را به آنچه در بسیاری از انواع بیماری های روانی رایج است، مرتبط می کند.
داشتن یک بیماری روانی مانند اضطراب، افسردگی یا اسکیزوفرنی به تنهایی سخت است. اما مطالعات به طور مداوم نشان می دهد که تا نیمی از افرادی که دارای یک بیماری روحی هستند، یک یا چند نوع اضافی از بیماری روانی نیز در همان زمان تجربه می کنند.
تعداد زیادی از بیماران که از انواع مختلف بیماری روانی رنج می برند، بسیاری از محققان تمرکز خود را از مطالعه اختلالات فردی متمرکز می کنند و به جای آن شکار مکانیزم های رایج یا عوامل خطر را که ممکن است باعث بروز انواع اختلالات روانی شوند، کنار بگذارند.
آدریان رومر، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در علوم اعصاب و روانشناسی دانشگاه دانشگاه دوک، گفت: "این واقعیت که میزان همبستگی بسیار زیاد است، نوعی ذهنیت است."
یافته ها، بر اساس مصاحبه های شخصی و اسکن مغز از بیش از یک هزار داوطلب دوک، نشان می دهد افرادی که علائمی را نشان می دهند که در بسیاری از انواع بیماری های روانی متلاشی می شوند، همواره در مناطق غیرمنتظره مغز، مخچه یا مغز کوچک و پون، سازه هایی هستند که به طور سنتی برای کمک به هماهنگی حرکت های پیچیده شناخته شده اند.
رامر گفت: "افراد مبتلا به کمخونی مبتلا به پیامدهای بدتر درمانی هستند و این ممکن است به این دلیل باشد که ما روند فرایند واقعی که در میان اختلالات به اشتراک گذاشته می شود را هدف قرار نمی دهیم." "ما امیدواریم که ما بتوانیم در نهایت از این یافته ها برای شناسایی افرادی که در معرض خطر ابتلا به انواع مختلف اختلالات روانی هستند را شناسایی کنیم و عوامل خطر را تعیین کنیم تا بتوانیم آنهایی را که پیش از این به آنها اهمیت داده شده است، شناسایی کنیم."
این مطالعه در 11 آوریل در مجله روانپزشکی مولکولی منتشر شد .
تجزیه و تحلیل های اخیر از داده های بهداشت روانی از طیف وسیعی از جوامع نشان داده است که علائم روانپزشکی به شدت همپوشانی دارند. به این معناست که، به عنوان مثال، فردی که علائم اضطراب را گزارش می دهد نیز بیشتر احتمال دارد علائمی از سایر شرایط مانند افسردگی، اختلال دوقطبی یا اختلال وسواس فکری را گزارش کند.
محققان این همبستگی ها را در نمره ای به نام "عامل P" خلاصه کرده اند.
احمد حریری، استاد روانپزشکی و علوم اعصاب در دوک و نویسندۀ ارشد این مطالعه میگوید: "نمرات p-factor بیشتر، همبستگی بیشتری در بین انواع بیماریهای روانی دارد و با اختلالات عملکرد، بیماری شدیدتر و بستری شدن بیشتر همراه است."
اما دانستن اینکه برخی افراد علائم بسیاری از انواع نشانه های روان را تجربه می کنند، به تنهایی برای کمک به پزشکان در تشخیص و درمان بیماران در معرض خطر کم نیست. رومر و حریری می خواستند بدانند که آیا این نمرات P-factor می تواند به تغییرات خاصی در مغز مربوط شود که ممکن است شروع به نادیده گرفتن آنچه در نهایت باعث اختلالات روانی می شود.
آنها اطلاعاتی را از 1446 دانش آموزی که در دوک دانشجویان مقطع کارشناسی شرکت کرده بودند و در مطالعه Neurogenetics Duke شرکت کردند، متذکر شدند. شرکت کنندگان در این مطالعه کلیه ارزیابی های بهداشت روانی را انجام دادند و همچنین تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) را تحت پوشش قرار دادند. تمام شرکت کنندگان که با اختلالات روانی تشخیص داده شدند، برای درمان مراجعه کردند.
رامر، کارآفرین با همکار و همکارش Avshalom Caspi، استاد روانشناسی و علوم اعصاب در دوک، ابتدا از ارزیابی ها برای برآورد نمره P-factor هر فرد استفاده کرد. سپس او از داده های MRI برای بررسی ارتباطات بین نمرات P-factor و حجم خاک خاکستری، اندازه گیری تراکم مغز و "صداقت" مسیرهای ماده سفید در مغز استفاده کرد.
داستان های مربوطه
- منطقه مغزی برای کنترل استرس در افرادی که افسردگی دارند، بزرگ شده است
- مغز انسان ممکن است سیمی باشد تا ترجیح داده شود بر روی مبل قرار گیرد، تحقیقات را نشان می دهد
- خوردن ماهی های چرب در دوران بارداری می تواند رشد مغز فرزند ناخوشایند را افزایش دهد
او و تیم با شگفتی کشف کردند که نمرات p-factor بالاتر با حجم ماده خاکستری پایین در مخچه، منطقه ای از مغز است که به طور سنتی بیشتر با عملکرد حرکتی و هماهنگی نسبت به احساس و تفکر ارتباط دارد.
او همچنین دریافت که دانش آموزان با نمرات p-factor بالاتر نشان دهنده یکپارچگی مسیرهای ماده سفید درون pons هستند که شامل سیم کشی هایی است که مخچه را با مراکز استدلال بالاتر در قشر پیشانی جلو می گیرد. این ارتباط ها شناخته شده اند که نقش مهمی را در ارائه بازخورد در مورد چگونگی هماهنگی حرکات ما با مدل داخلی ما از آنچه ما امیدواریم برای رسیدن به آن، به طوری که ما می توانیم به روز رسانی و تغییر مسیر به ترتیب.
محققان می گویند این مسیرهای ماده سفید نیز ممکن است نقش بازدارنده ای در ارائه بازخورد در دنیای واقعی ایفا کند که به ما کمک می کند تا افکار و احساساتمان را بهتر تنظیم کنیم.
"این کار نشان می دهد که عامل P به خوبی می تواند به ناکافی بودن یا کمبود در توانایی ما برای نظارت بر اطلاعات - از جمله افکار و احساسات خودمان - کمک کند و اطمینان حاصل کند که با اهداف، انتظارات و پاسخ های ما حریری گفت: "ما از خارج از جهان هستیم." "وقتی این اتفاق می افتد، و این که میزان آن می رود، ممکن است منجر به شکل های خفیفی از بیماری های روانی و یا انواع بیشتر و شدیدتر بیماری های روانی شود."
بنجامین لائی، استاد اپیدمیولوژی، روانپزشکی و علوم اعصاب رفتاری در دانشگاه شیکاگو گفت: "دلیل افزایش اعتقاد بر این است که تغییرات در برخی از شبکه های مغز افراد را مستلزم داشتن هر گونه مشکل روانشناختی در یک شیوه نامتقارن است." درگیر این مطالعه است "اگر این یافته ها تکرار شود، آنها اهمیت بسیار زیادی برای درک پایگاه های عصبی مشکلات روانی خواهند داشت."
با این حال، لائی هشدار می دهد، ممکن است چالش هایی را برای تکرار یافته ها در یک گروه متنوع تر از دوک مقطع کارشناسی، که در کل می تواند سالم و نمرات هوش بالاتر از جمعیت عمومی است.
این تیم قصد دارد تا مطالعات را در جمعیت های مختلف تکرار کند، شروع به نیوزلندی هایی که در مطالعه طولانی مدت دان اندین مشغول به فعالیت هستند، و به دنبال دقیق تر شدن اسکن مغز استخوان مخچه می گردند تا دقیقا مشخص کنند که این منطقه مغز در سلامت روان چگونه نقش دارد.
حریری گفت: "خارج از جیب محققان اختصاص داده شده، مخچه یک ساختار به طور گسترده ای نادیده گرفته شده در پژوهش های نوروپزشکی است." "Cerebellum به معنای واقعی کلمه" ذهن کوچک "است و ما قصد داریم آن را احترام بگذاریم."
- ۰ ۲
- ۰ نظر